به نام خدا
تاریک روشن اتاق وسطی با دیوارهای صورتی که چون کوچکترین اتاق بود، سهم من شده بود، پنجره قدی و میز کنار پنجره و نمایی از شهر که من میدیدم...
آهنگ وبلاگ سیدمرتضی داره پخش میشه توی این سکوت:
ای دلبر زیبای من!
ای سرو خوش بالای من!
لعل لبت صهبای من، آن دل که بردی باز ده...
تصویر بعضی لحظه ها انقدر شفافن که حتی یادآوری شون هم حالت رو دگرگون میکنه، حتی از تصورشون اشکت ناخودآگاه سرازیر میشه...
مست رخ نیکوی تو
آن دل که بردی باز ده...
.
.
.
دیوونه کیه؟! - حسین پناهی