به نام خدا
حرص میخورم. دلم میخواد سرم رو بزنم تو دیوار. با حرص چنان ورق قرص رو تا میکنم برای درآوردن قرص که ورقش میشکند. عصبی میشوم. قرصی بالا میاندازم. شروع میکنم به پاک کردن پیام های اضافی. دیدن پیام ها و تصاویر حالم را بدتر میکند. به کی میشه حرف زد از این حجم درد؟ از بار این همه غصه؟ از سنگینی این تنهایی؟ خسته شدم از بس غصه خوردم...
مژگان شجریان میخونه